این عشق آتشینم دود از جهان برآرد


این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد


این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد


این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد


وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد
یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد
در زلف تو فروشد کار دل جهانی
در زلف تو فروشد کار دل جهانی
در زلف تو فروشد کار دل جهانی
در زلف تو فروشد کار دل جهانی
در زلف تو فروشد کار دل جهانی
در زلف تو فروشد کار دل جهانی
در زلف تو فروشد کار دل جهانی
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد
ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد
تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد
تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد
تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد
تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد
تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد
تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد
خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد